منه منه من

منه منه من

هاهاها دارم تمرین میکنم من باشم فقط همین
منه منه من

منه منه من

هاهاها دارم تمرین میکنم من باشم فقط همین

کودک

هههه من امروز و دیروز و اون روز بچه شده بودم.

البته دیشب اژدهای درونم فوران کرد.در واقع یه مشتری که بنده رپرتاژشو (گزارش تبلیغاتی )نوشتم اصرار داشت که مطلبش تو نشریه به خصوصی چاپ بشه . زی زی جان هم هماهنگ کرد و با ارتباطاتی که داشتیم و با توجه به اینکه مشتری خیلی گنده ای است.  ( حجم+ پول + نفوذ + اعتبار + زبون )  تونستیم موافقت سردبیر مربوطه رو بگیریم و یه بازاریاب کچل رو فرستادیم قرداد نوشت و این بنده خجسته تشریف بردم یه بازدید از املاک و مستغلات و ثروت و خریت مشتری کردم و بالاخره فهمیدم چی میخواد و متن رو نوشتم و تنظیم کردم و تاییدیه گرفتم  و فرستادم واسه جناب سردبیر و آما اقا سرخود بعضی جاهاشو حذف کرده بود و همین باعث بروز اختلافات عدیده شد و به جای اینکه یقه سردبیرو بچسبه با الفاظ بدی البته نه توهین از این جراتای اضافه نداره فقط با صدای بلند با زی زی صحبت کرده بود . و زی زی هم که خسته نمیشه نمیشه یهو مث اسب از نفس افتاده غش میکنه گریون و اشک بارون اومد خونه شما زی زی رو نمیشناسید و الا میدونستید که این جزو عجایبه که یکی از خاندان ما گریه کنه همین باعث شد خشم اژدها بروز کنه گوشیو برداشتم اول مشتری رو چپه گذاشتم سرجاش و بعد چنان سردبیرو اب پز کردم که فقط میگفت میفهمم متاسفم اروم باشید(من اصلا با عصبانیت صحبت نمیکنم. ما بچه کف بازاریم فقط با زبون تهدید مخفی) همچین که ظرف 3 دقیقه مشتی تماس گرفت و از زی زی کلی عذر خواهی کرد .

اما این واسه من بد شد چون معمولا این رخم رو توی کار نشریه بروز نمیدادم و حالا مجبورم از اون نشریه که اتفاقا مهمم هست بکشم بیرون چون نمیخوام  جزبه ام از بین بره.

من کار رپرتاژ نمیکنم و اینبار فقط به خاطر زی زی که میخواست یکبار با این مشتری کار کنه(بخاطر رو کم کنی رقیبش) وارد شدم . که خوشبختانه جفتی گند زدیم به کار رفت

بعله و هماکنون مادر گرام امر فرمودند یه لیست بگیرم از بچه های کارگراش و واسه خرید عید بعضیاشون که از نعمت مادر یا پدر و یا وسیله ایاب و ذهاب محرومند خرید کنم.

من که هنوز واسه خودم خرید نکردم باید واسه 7 تا بچه که شاید یکی دو بار بیشتر ندیدیمشون خرید کنم. البته من یه بار اینا رو بردم اردوی مشهد گردی و پارک و اینا. فک کن 33 تا بچه از 15 تا 6 سال

بعله برم ببینم با این هوای شاعرانه چیکار میتونم بکنم؟

از همه دوستان عذر میخام که هنوز بلد نیستم مخفی نویسی کنم اگه کسی منو شناساییی کرد زیر سیبیلی رد کنه والا خوب بیاد بهم بگه تا بهش بگم . فقط بیاد


نظرات 4 + ارسال نظر
گروه خبری کافه فردا جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 12:18 http://cafefarda.ir/

با سلام خدمت شما مدیر گرامی؛ کافه فردا ، سایتی برای تبلیغات اخبار و ترفندهای ای تی ، ویندوز ، ایفون ، اندروید ، موبایل ، لپتاپ و ... برای بهره مندی از 10% تخفیف محصولات شرکت دیاموند، لینک کافه فردا را به سایت خود اضافه نماید. اگر به تبلیغات در بازار هدف می اندیشید به سایت زیر سری بزنید cafefarda.ir info@cafefarda.ir‬‎

عروس آبان پنج‌شنبه 22 اسفند 1392 ساعت 23:17 http://man-va-eshgham.blogfa.com

خیلی هم خانومی خانومی با روحیات پخته و اجتماعی

دستت درد نکنه برای اون بچه ها خرید می کنی خدا عوضش رو بهت بده:*

نمیدونم عکس لباسا رو بذارم یا نه البته خیلی عکس نگرفتم . در ضمن فقط 3تا از بچه ها اومدن بقیه از راه دور براشون خرید شد. طفلیا وقتی تو بازار راه میرفتیم دستاشونو گرفته بودم یکیشون یه دختر ناز 12ساله است . همش میگفت این دختره رو ببین اونو ببین مانتوشو ببین موهاشو حتی ماماناشونم واسش جالب بود . کل بازارو چرخوندمش خوب سیر دیدار شد دیگه

زویا پنج‌شنبه 22 اسفند 1392 ساعت 10:23

عزیزم من از وبلاگ آقا مهرداد باهاتون آشنا شدم...کل مطالبت رو هم خوندم.....در ضمن وبلاگ هم ندارم :-))) جسارت ثبت خاطرات رو ندارم نمیدونم چرا...من از این به بعد خوانندتم عزیزم چون همسن هم هستیم و مجرد برام بیشتر جالبید...راستی سلام :-)

ههههه . منو اگه ببینین از دستم فرار میکنین . نمیدونم چرا دوستامو میبینم واسشون کار میتراشم . فعلا کسی به من نزدیک نمیشه من همین وبلاگا رو هم کنار کارای تایپ یا تحقیق یا پیاده سازیم میام.
منم نداشتم جسارت

مریمی چهارشنبه 21 اسفند 1392 ساعت 21:57

سلام عزیزم.
راستش من جنسیت برام مهم نیست ولی از ادمای فعال خوشم میاد.
بعدم
چرا میگی زیاد خانوم نیستی؟؟

میدونی از بس کارای مردونه کردم اخلاقم بهم ریخته البته سعی میکنم همیشه مودب و اروم باشم . اما متاسفانه ظرافت و ناز و اداهای دخترونه ندارم واسه همین با پسرا به مشکل میخورم . اصلا نمیتونم مردای ضعیف و بی فکرو تحمل کنم اصلا چی میگم من؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد