منه منه من

منه منه من

هاهاها دارم تمرین میکنم من باشم فقط همین
منه منه من

منه منه من

هاهاها دارم تمرین میکنم من باشم فقط همین

تصمیم ناریا

یه تصمیم جدید گرفتم اونم اینکه بیشتر وقتمو صرف خودم کنم.

بعد از اون سرگذشت نامه ای که از خودم نوشتم دیدم که این وسط یه نفر جا مونده از زندگی و اون هم خودمم

من گناه نکردم که توی دوره ای زندگی میکنم که ادمها بی ارزش شدن اصلا ها انگار واسه کسی مهم نیست که مث ادم زندگی کنه

همیشه یه چیز اتفاقی باعث میشه که احساس خوبی داشته باشی (من الان دارم هذیون میگم .توجه نکنید)

خلاصه که من خیلی وقته یه مسافرت تفریحی واسه دل نازنین خودم نرفتم

امسال 28 ساله میشم اما هنوز هیچ کار جوونانه ای واسه خودم نکردم

میخوام یکم زندگیمو تغییر بدم

البته قبلش باید یه هفته دنبال چندتا سهمیه شرکت باشم چند وقت هم برم دنبال جواز بهداشتی و یکی دوتا مجوز در معرض تاریخ گذری. و بعدم ماشین یه تعمیر اساسی بشه و بعد هم یه امتحان مهم دارم و یه قرارداد

و اصلا بذارید از این چند وقت گذشته که نبودم  بگم

راستی چکار کردم؟

یه مجلس گرفتم در حد تیم ملی که تا حدی حس خود شیفتگی منو ارضا کرد.

یه سری از خرید های شرکت رو انجام دادم.

چند روز پیش حدودای ساعت11 صبح رفتم سمت ابوطالب و اینا واسه خریدن یه سری وسیله مثل لوله و فنس و سیمان و اینا از شانش شیرین من جا پارک نبود ماشین رو یه گوشه کناری چپوندم و رفتم اما وقتی برگشتم اه از نهادم برامد که چند تا ماشین قشنگ جلوی ماشین من پارک کرده بودن  همچین پارک ها یعنی محاصره کامل اصلا امکان نداشت بدون رفتن حداقل دوتا از اون ماشینا از پارک دراومد و من همانطور دریل به دست و یه کارگر طفلکی فنس بر کول یه مغازه دار هم دم در منتظر تحویل دادن وسایل منتظر موندم چیه فک کردین عصبانی شدم داد زدم؟ نه دیگه

ماشین گرفتم و وسایل رو فرستادم رفت و خودمم رفتم یه چرخی زدم نهارمم خوردم یه نیم چرخ دیگه هم زدم سر حوصله برگشتم دیدم ماشین ازاد و رها منتظر من مونده .

بعد شاد و شنگول سوار شدم اومدم خونه.

من چه دختر خوبیم

دیدین میتونستم سگ درون رو بیدار کنم و مثل جونیام بپرم به پاچه خودم

ولی چون خودمو دوست دارم رفتم اول از خجالت شکم عزیزم دراومدم و بعد هم با ارامش اومدم خونه.

من دیگه خاطره ای ندارم جز اینکه

زن داداش دست از سر من بردار نمیخوام باهات بیام من گناه کردم قوم خویش تو شدم؟

خودت مردی از پس شوهرت بربیایی؟

خداااااااا

مامان خانم  من گیلاس نمیخورم به جای این کارا بیا خونه واسه من طفلکی یه شوهر پیدا کن بشینم پا رو پا بندازم تو خونه

همسر گرام بره سرکار شبم بیاد خونه شام بپزه واسه فردای منم نهار بذاره

مامان

نظرات 1 + ارسال نظر
Arus Aban یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 19:10 http://man-va-eshgham.blogfa.com

ببین من همون عروس آبانم ها...حالا اسممو انگلیسی نوشتم دلیل نمیشه منو نشناسی!حقا که خاهرشوهری!
هی من میام اینجا بهت سر میزنم دریغ از یه بازدید گفتم شاید دوسم نداری اما بازم اومدم به هر حال کدوم عروسیه که نخاد حالگرفتگی خاهرشوهرشو نبینه!!خخخخ
شوخی کردم گفتم شاید سرت شلوغه مابیایم چیزی ازمون کم نمیشه
به خودت برس و برا خودت وقت بزار تا جایی که میتونی

اگه شما عروسا بذارین چشم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد