منه منه من

منه منه من

هاهاها دارم تمرین میکنم من باشم فقط همین
منه منه من

منه منه من

هاهاها دارم تمرین میکنم من باشم فقط همین

حالا بهمن

چیه هیچ کدومتون اعجوبه تو فامیل ندارین؟

ما داریم

یکی از خواهر ناتنی های مادربزرگم یه پسر داره به اسم بهمن شرور یه واسه خودش

این حاج بهمن تو کشور خارجه عاشق یه دختر ایرانی نه چندان خوش نام به اسم شکوه  میشه و همین که مامان جونش خبردار میشه رگ مادر شوهری ایرانیش گل میکنه و میاد ایران یک دوسه یه دختر ترگل ورگل خوشگل مشگل واسه پسرش عقد غیابی میکنه و میزنه ترک هواپیما میبره خارجه از قضا پسر که این دختره رو میبینه یه دل نه صد دل عاشقش میشه و با هم زندگی خوبی رو شروع میکنن اسم این دختر مینو بوده. بعد از 4سال مینو دوتا دختر میاره و رگ قاجاری مادرجون بهش میگه که بجمب که نسلت در خطره به خاطر همین یه روز شکوه رو دعوت میکنه خونه و ضمن حلالیت طلبی بهش میگه فقط تو لیاقت پسر منو داری و از این حرفا و من باید کاری کنم که شما بهم برسید وگرنه خدا از من راضی نیست و من اخر عمرمه دارم میمیرم و از این اراجیف خلاصه با توطئه خانوم خانوما بهمن و شکوه باز باهم رابطه برقرار میکنن و یکی سال بعد از این ماجرا مادرشوهر یه روز مینو رو دعوت میکنه خونه که انگار دو طبقه بوده و بعد طی یه نقشه از پیش تعیین شده ترتیبی میده که مینو شکوه رو با بهمن توی طبقه بالا ببینه و مینو که خیلی عصبی شده بوده گریون و نالان تهدید به خوکشی میکنه و میره اما وقتی میرسه خونه به خاطر دختراش پشیمون میشه و دست دختراش رو میگیره و صاف میاد ایران .

شکوه خانوم هم دوتا پسر میاره و با بهمن شاد خرم زندگی میکردن تا اینکه یه روز بهمن گریون نالون با پسراش میاد ایران و میره پیش مینو و میگه شکوه با یه مردی فرار کرده و رفته استرالیا .

بعد از اون قضیه اینقد ایران موند و هی چیز میز خرید و اومد و رفت و هی پسراش به مینو گفتن مامان مامان که بالاخره مینو بخشیدش و باهم زندگی رو شروع کردن اما خواهرای بهمن که خیلی از مینو بدشون میومده از خوشبختی اینا حرصشون میگیره و یکیشون با زبون چرب و نرم میاد جلو که ای دختر بزرگتون که واقعا مثل قرص ماه میمونه رو بدید به تک پسر زشت اما پولدار ما .

از قضا باز مینو خر میشه و طفلک هلیا رو به اون پسره میمون میده و ورمیدارن میبرنش خارجه و یکسال حسابی میچزوننش و بعد از اینکه کارشون تموم میشه پس میفرستنش ایران .

الان توجه کردید؟ همه لذایذ دنیا سهم حاج بهمن و وهمه بدبختیا سهم مینوی بی عقل

الان دخترک داره با یه تاجر پولدار ازدواج میکنه مینو هم دوتا تحفه های شکوه رو بزرگ میکنه .

نظرات 2 + ارسال نظر
بنفشه پنج‌شنبه 5 تیر 1393 ساعت 20:58

هییییییییییییی! ای باباااااا! چی بگم من!

هیییییییی اینا رو ولش کن من سه تا نظر دریافت کردم ههههههه

arus aban پنج‌شنبه 5 تیر 1393 ساعت 16:07

ای بابا چه ماجرایی؟!واقعا مامان بهمن فک مینه میتونه راحت تو گور بخابه؟شبا سرراحت به بالین میزاره؟!
خیلی عوضی بود و واقعا همش ب نفع بهمن بود

حالا بیخیال اون الان از اون پیرزن پولدارای فوق تنهاست
ادم باید عاقل باشه
شاید دیگران خیلی بدجنس باشن تو نباید اختیار زندگیتو بدی دستشون مثل مینو
عزیزم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد