جمعه ای رو به سوی اصفهان کردیم و شنبه ای بازگشتیم
داش مهرداد تو احیانا حول حوالی شهرک صنعتی صفه فروشگاه نداری؟
هی رفتیم هی رفتیم هی رفتیم به خودم گفتم خوب خیابونا و جاده ها رو نیگاه کن بچه تو باید سفرنامه بنویسی هی به ادما زل زدم
ولی خوب اتفاق خاصی نیوفتاد به جز یه دختر خانوم خیلی محجبه که با اقاشون اومده بود مشهد زیارت و توی راه تصادف کرده بودن ابجوش فلاسک چپ شده بود روی پای دختره و بعد از چند روز بیمارستان و بیمارستان کشی از ترس ماشین با هواپیما برمیگشتن خونشون.
دختره میگفت بابامون روحانیه ما از زمانی که 8-9 ساله بودیم میفرستادمون سفر که روزه نگیریم
یادم به بابام افتاد که هیچ وقت به این فکر نیوفتاده بودم منم بفرستن یه جایی که روزه نگیرم من از بدو 7سالگی پا به پای بقیه روزه میگرفتم چرا واقعا؟
شکست عشقی خوردم اگه بگم
داغ شدم به خدا
بالاخره اومدن خواستگاری
ولی چه خواستگاریی از بس هی مامان با ننه مهندس حرف زد حرف همو نفهمیدن که کم مونده بود دعواشون بشه میخواستم برم وسط بگم بابا مهم نیست اصلا ولش کنین خودم میرم با مهندس به توافق میرسم که...
هی مامانش گفت هی مامانم گفت اخر معلوم شد این دوتا چرا به توافق نمیرسن مامان منو تصور میکرد و مامان مهندس زی زی رو!!!!!!!!!!!!
اخه چرا من اصلا ناراحت نیستم
یعنی هستم اما خوب حس جالبی نیست
اونا از اولم اسمی از من نبردن فقط گفتن دختر خانمتون
زی زی از من خوشگلتره
خیلی خوشگل تر
خیلی خیلی
میدونین اون 1.70 قدشه و فقط 50 کیلوئه به مامانم رفته و قیافه تراشیده و شیکی داره و قشنگ هم ارایش میکنه و برعکس من باربی و سفید پوسته
اما من خیلی پسرپسند نیستم
کلا بازار ندارم
ولش کنین من غمگینم دروغ چرا؟
من دلم بچه میخواد شوهر میخواد
ارامش میخاد
زی زی میگه این پسره چیه نه قیافش نه سوادش نه پولش به من نمیخوره
ولی به من که میخوره چرا از من خواستگاری نکرد؟
بی معرفت حقش بود هرچی بهش گفته بودم
خاک تو سر بی لیاقتش
انتر
اصلا دلم نمیاد این پست رو تموم کنم
بذارین دوتا فحش دیگه هم بدم
اصلا میدونین صورتش دراز بود من ازش خوشم نمیومد
بره به جهنم
اصلا من میرم همون دهات خودم زندگی میکنم تک و تنها
تو خیلی دختر باحالی هستی
مردها لیاقت خانمهای عالی روندارن
ادم احمقی که عقلش به چشمشه مردی نیست که تو بخواهیش واقعا
منم یه بار خواستگاری داشتم که خواهرمو دید نظرش عوض شد و گفت من اون تپل سفیده کوچولو رو میخوام!!!!!!!!
یعنی کلا انسانیت و اینا براشون مفهوم نداشت مثل کسی که رفته مغازه عروسک بخره اول یکی رو برداشته بعد یکی دیگه نظرشو جلب کرده
برای این ادم فرهیخته درپروژه ازدواج مهم این بود که خواهرم تپلی و سرخ و سفید بود و من مثل خواهرت قدبلند و لاغر بودم!
هههههههههههههههههههه خوشم میاد
خوب میفهمید چی میگم
ولی خوب اشتباه از من بوده فکر میکردم مد نظرشون منم در حالی که زی زی بود
آقا من آخرش نفهمیدم! مگه خواستگاریه تو نبود؟!
همون دیگه دقت کن
نمیدونم از چی ترسیدن سنگو زدن به دیوار
الهیییییییییییی.راستش خندم گرفت برا این پستت.
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/104.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/116.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/112.png)
خسته نباشی از سفر.
خنده که خوبه
ناری جان من خودم بهد اون انتری که گفتی عاشقت شدم![](http://www.blogsky.com/images/smileys/112.png)
حتما شنیدی ولی من بازم می گم روزی فردی پا به زندگیت می گذاره که اون موقع متوجه می شی چرا تا حالا با هیچ کس نموندی :)
ها
خوب فک کنم باید یکم روی فارسیت کار کنم
مرسی . الان تو فاز دیگه قهرم شوهر نمیخام هستم
نه ابجی ما با کوه صفه خیلی فاصله داریم!
خوش امدی به شهر ما و امیدوارم باز هم به شهر ما تشریف بیاورید
ما که مثل همیشه نشد بریم نصف جهان رو درست و حسابی ببینیم
ولی خوب یه چایی گیاهی همون دادن که اصلا به کل سفر میارزید
سلام. یه مطلب در مورد پسورد فیسبوک و یاهو گذاشتم تو وبلاگم شاید بدردت بخوره