منه منه من

منه منه من

هاهاها دارم تمرین میکنم من باشم فقط همین
منه منه من

منه منه من

هاهاها دارم تمرین میکنم من باشم فقط همین

دوست دارم بنویسم . خیلی بنویسم . موضوع خاصی ندارم اما دوست دارم بنویسم. خیلی وقته نبودم خیلی وقتا اومدم اینجا تا چیزی بنویسم اما نمیدونم از چی ترسیدم که فورا صفحه رو بستم و رفتم. بعضی وقتا یهو از یه جا میرم. دلیلشو خودمم نمیدونم اما میرم. از یه چیز فرار میکنم که خودمم نمیدونم چیه. اینا دردل نیستا. الان که اینا رو مینویسم تصمیم دارم فقط کلماتی که توی ذهنم هستند رو ازاد کنم شاید مفهوم نباشه طولانی باشه و حتی جذاب هم نباشه اما کمک میکنه که من  ذهنمو مرتب کنم. 

ماشین قشنگی که دوست داشتمو خریدم. باهاش گاز دادم ویراژ دادم گشتم گردیدم و گذاشتم ادما با انگشت نشونم بدن و لبخند بزنن و بعضیاشونم اخم کنن . گذاشتم عقده هام خالی بشه شور جوونی خودشو بریزه بیرون. گذاشتم کمبود توجه هام رفع بشه. وحالا میذارم شما روح عریان منو ببینید . اما چند وقتیه به این نتیجه رسیدم که کافیه به اندازه کافی حماقت کردم. 

حالا دارم به دوران عقل میرسم. یکی گفته بود توی سی سالگی برای خرید خونه برنامه ریزی کنید و اینده تون رو بسازید و به ازدواج فکر کنید.

من خونه خریده بودم و توی منطقه خوبیه و دوستشم دارم. سعی کردم با ادمای جدیدی رفت و امد کنم و برای ازدواج برنامه ریزی کنم. اما اصلا به دلم ننشستن.

متاسفانه خصلت مردانه پیدا کردم  اصلا دلبسته که هیچی حتی وابسته هم نمیشم. هرچند توی این زمینه حماقت فاحشی نکردم اما خیلی راحت ادما رو عوض کردم و ظرف یکسال گذشته با چندین نفر اشنا شدم که خیلی راحت ولشون کردم چون  از بیرون جالب بودن اما بعد از یکی دو جلسه شخصیتشون 180 درجه با اون ادمی که من تصور کرده بودم فرق میکرد. 

خیلی راحت خداحافظی میکردم و قسمت مزخرف کار اینجا بود که طرف ول نمیکرد.... شخصیت بعضی از اقایون خیلی عجیب و غریب شده و نمیفهمن که از التماسا و خواهش های تورو خدا نرو شون منزجر میشدم.

عجیبه اصلا نمیفهمیدن که تو شبیه چیزی که من میخوام نیستی. من توی دوران دبیرستان و دانشگاه و حتی بعد از اون برخلاف خیلی از دوستام با هیچ پسری رابطه نگرفتم نه اینکه نخوام نه وقتش و برنامشو نداشتم و حالا که وارد صحنه شدم همه چیز واسم عجیب و غریبه.

الان دیگه این حرکت مسخره رو گذاشتم کنار و برگشتم به روحیه قبیلم . با همه خداحافظی کردم و تصمیم گرفتم تا کاملا یه ادم بهم اثبات نشه اصلا بهش نزدیک نشم .

اقا طرز فکرتون نسبت به من چیه الان؟ خودم خیلی خوشم نیومد  از یکسال گذشتم  چرا نمیتونم مثل ادمیزاد زندگی کنم؟

دیر اومدم؟

یعنی دیر رسیدم؟ یک درصد امکان داره بازم دوستامو پیدا کنم؟

خدایا کسی هنوز اینجا هست؟

بیایین تا بگم اینهمه وقت کجا بودم 

بچه ها؟ بنفشه؟ مامانی؟ زبله جون؟ سیمرغ؟اق مهرداد

وای نه بیایین

مامور دولت

من به جرم توهین به مامور دولت رفتم یه جایی

هههههههه

توهین چی بود؟ جوجه

اره جوجه همین موجود جذاب جیگر مامانی

جریان رو ولش کنید ولت و امپرش هم مهم نیست فقط مقاومت رو بچسبید حالا انصارالله یا حزب الله چه فرقی میکنه؟

پرت و پلا میگم؟

نه بابا شکنجه کجا بود با بیل نکوبیدن توی سرم فقط یکم رفتم استراحت اجباری 

تحمل کن ناری

خطاب به خودم مینویسم

صبر داشته باش تلاش کن

اشتباه غیرقابل جبرانی نکردی

اروم باش

شاید سه شنبه این هفته بیفتم زندان

اونم واسه جرمی که مرتکب نشدم

بهت اعتماد کردم

به یه بنده خدایی اعتماد کردم

نه به دوتا

اوا نه به سه تا

شما تابحال چقد از اعتماد بقیه سو استفاده کردید؟

من که خیلی

اینقد حال میده

ولی طاقت ندارم کسی از اعتماد من استفاده بکنه چه برسه به سو استفاده

میدونین بازم بحث مالیه

پول پول پول

الان سر صبحی استرس این رو دارم که اگه پول رو پس نده چی؟

بعد از اینهمه سال کار کردن با مادرم و اثبات خودم بازم میترسم یه قدم اشتباه باعث بشه نسبت به من بدبین بشه

سیستم دفتر و خونه و شرکت کلا به هم متصله  و من میتونم هرجا که باشم بقیه جاها رو کنترل کنم

الان دارم میبینم که توی دفتر یه برو بیاهای بی برنامه ای در جریانه

از اعتماد من سو استفاده میکنید؟

الان سوسکتون میکنم





خودم سوسک شدم چاه دستشویی مشکل پیدا کرده بود اونا تعمیرات چی بودن فک کردم قوم قبیله منشی هستن

ههههههه

به اوس مهدی هم اعتماد ندارم میترسم از اعتماد من سوئ استفاده کنه واسه همین با قطره چکون واسش سیمان و مصالح میفرستم بس که من بدبینم

ولی به یکی خیلی اعتماد دارم اونم خداست

امیدوارم من لیاقت اعتمادی که بهم کرده رو داشته باشم

میشه واسم دعا کنید؟

در ضمن من توی وبلاگ بنفش خانوم دکتر کاکتوس و مهرداد نمیتونم نظر بذارم

لطفا رسیدگی شود