منه منه من

منه منه من

هاهاها دارم تمرین میکنم من باشم فقط همین
منه منه من

منه منه من

هاهاها دارم تمرین میکنم من باشم فقط همین

خیانت اقا داداش

این پست باعث خجالت منه و تابحال به هیچ کس حتی داداشای دیگه ام دربارش نگفتم

خوب همه از خیانت های شوهراشون مینویسن من خود زنی میکنم و از خیانت داداش نادونم مینویسم

من 3تا داداش دارم که یکیشون به طرز ویژه ای شیک پوش خوش تیپ و خوش بر رو هست.

چون داداشمه نمیگم ها نه اتفاقا من اصلا ازش خوشم نمیاد چون زیادی به خودش میرسه از کرم ضد افتاب و حموم صبح به صبح و مرطوب کننده و تقویت کننده مو و رسیدن زیاد به ناخوناش بگیرید تا .... البته سیبیل داره ها یوقت دربارش فکر بد نکنین . سفید پوست و قد 1.89 خوش هیکل و هرشب باشگاه میره و سالها قهرمان بوده تو رشته اش.

خلاصه بگم ما یکی از اون هلوهاش داریم. اما مشکل اینجا بود که این اقا خیلی با خانمها شوخی میکرد . اگه تصادف میکرد قریب به یقین موارد با یه خانم سانتال مانتالی طرف بود. این داداش ما خیلیم مامانیه یعنی رضایت مامان واسش مهمه.

این اقای خوش تیپ شما بگید فرهاد با یکی از نوه های خاله مامانم ازدواجید که خیلیم خانم خوشگلی هست و فوق العاده هم خوش تیپ بود. این زوج خیلی خوشبخت بودن خدا هم یه پسر خوب بهشون داد و خوشبختیشون تکمیل شد . سالها گذشت و این عروس ما سر یه مسئله خیلی مزخرف با جاریش دعواش شد که داستان جدا داره شب عروسیش رفته بود تیپ عروس زده بود چون خیلی خوشگل بود طفلک عروس اصلا به چشم نمی اومد مامان عروسم بهش گفت حداقل تو عکسا نباش که دعواشون شد و گریه عروس دراومد مامان منم گفت لباستو عوض کن اونم قهر کرد و رفت و دیگه بدجور قهر بود و همه جا مجیز مارو میگفت .

تا اینکه یه روزی از روزا داداشم زنگ زد که نانا یه خانمی از اشناها میاد شرکت راهنماییش کن میخواد کار پیدا کنه.

ماهم که خیلی مردم داریم گفتیم فبها تشریف بیارن. خلاصه اون روزی که گفته بود کسی نیومد تا اینکه فردا نزدیکای ساعت یازده من داشتم پشت میز چرت میزدم که منشی زنگید و گفت نانا یه دختره اومدهههههههه اگه ببینیش اینقد اینقد اینقد بگم بیاد تو؟(تو لحنش یه تعجب فوق العاده بود) مام گفتیم برفس بیاد

خلاصه در وا شد یه خانوم قد بلند با چشای ابی ابی ابی ابی با موهای بلوند که از جلو مث گوش سگ انداخته بود بیرون با یه تیپ مکش مرگ ما و ارایش ان چنانی که واقعا ناز بود اومد تو من که خانومم کپ کرده بودم حالا فک کنین یه اقا جای من بود

خلاصه از در اومد تو و یه لبخند ناز زد و گفت سلام عزیزم و چنان گرم دست و بعدش با زبون مار غایشه (شیرین زبونی)شروع کرد به حرف زدن و ناز اوردن دلبری کردن که یه نیم ساعتی حرف زدیم (من عادت ندارم ملاقاتای اینطوری رو طولانی کنم)

بعله خلاصه خیلی جالب بود داشتیم دوست میشدیم که یهو خطای استراتژکی کردو گفت اره من به فرهاد گفتم حیف تو الانم میگم حیف خونوادت با این زن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

گفتم کدوم زن؟

گفت زن داداشت دیگه حیف شما نیست اخه این چیه؟

اقا اینو که گفت در کمتر از یک صدم ثانیه مغزم همه چیزو حلاجی کرد و به نتیجه رسوند فهمیدم بعله!! یه خبراییه اقا گرفتمش به حرف وقتی فهمیدم چه خبره  و خانوم ظاهرا چند ماهه داداش مارو خر گیر اورده و حتی مامان خوشگلشکم داداشه رو دیده و همه چی اوکی شده و فقط مونده شر عروس ما کنده بشه حتی داداشم قول پول و چی و چی داده و.......

ای فک کنین خاک تو سرت احمق

فقط یه زنگ به اتاق مامان زدم که بدو بیا اینجا

صحنه اخر وارد شدن مامان بود و همینکه اومد تو با تعجب گفت چی شده؟ دختره هم هاج و واج به من نیگا میکرد

صدامو انداختم تو گلومو گفتم دختره هرجایی بی کس و کار اون زنی که توی بی ادب ازش اینجوری یاد میکنی دخترخالمه عزیز دلمه فک کردی چیه؟ قیافه نحستو ورداشتی اوردی اینجا که چی بشه؟

واسه من مخ اون احمق رو زدی حالا داری خواهره رو خر میکنی؟

مامانه که دستش اومد چه خبره سریع گفت بشین همین جا زنگ بزنم پلیس و پدر ومادرت بیان ببینم تو کی هستی زیر پای زندگی عروس من نشستی؟

اقا در کمتر از چند ثانیه دختره جوری فلنگ رو بست که جیب مانتوش به دستگیره گیر کرد و پاره شد حالا مامان از من جوگیر تر دم گرفته که اره باید زنگ میزی پلیس باید گوشیشو میگرفتی؟!!!!!!!!!!!!!!

و چه و چه و چه

گفتم مادر من فکر کردی چیه؟ سر صحنه جنایت که نگرفتیش به پلیس چی بگم؟ ننه باباهه هم که ظاهران از خودش راضی ترن به جای اینکارا جلوی پسرتو بگیر

اینو که گفتم خشم اژدها فوران کرد مامان زنگ زد داداشم و هرچی تونست بارش کرد

یه ساعت بعد زنگ زده بود به مادر عروسمون ازش پرسیده بود تو میدونستی؟

اونم گفته بود که اره تازه این زن و شوهر جوری دعوا کرده بودن که سر پسرت شکسته بود!!!!!!!!!!ایکن تعجب کو؟

اقا عصر همون روز عروس شنگول منگول ما خودشو رسوند به خونه و جوری مامانمو بغل کرد که مطمئنم بابام شب اول عروسیش اینکارو نکرده بود.

نمیدونم چه جوری ولی این عروس خانوم الان یه جوری شوهرش رو قشنگ ضبط و ربط کرده که شوهره مث چی میپرستدش

چیه فک کردین به خاطر عروسمون اینکارو کردم؟

نخیر اگه هم بوده نیم درصد بوده 80 درصد به خاطر اینده نازنین خودم بود 5 درصد به خاطر ابرو و اینده برادر زاده عزیزم و 4.5 درصد هم واسه اعتبار شرکت بود و 100 درصد به خاطر دل مامان عزیز تر از جونم بود که تربیت بچه هاش واسش مهمه وگرنه این عروس ما نیش داره دیروز به من گفت فک نمیکنی ازدواجت دیر شده؟ راستش من یه پسردایی دارم ابنبات فروشی داره دنبال یه دختر دست و پادار میگرده .... نذاشتم حرفش تموم شه گفتم:  من از تو چیزی پرسیدم خودم یادم نمیاد؟

حیف که شماره دختره چشم ابی رو ندارم


نظرات 5 + ارسال نظر
شیرین امیری یکشنبه 26 مرداد 1393 ساعت 20:08

درکل دختر خوبی هستی
راستی فکر نمیکنی یه کم ازدواجت دیر شده؟

نه اتفاقا فکر میکنم هنوز به تکامل عقلی نرسیدم

بنفشه شنبه 14 تیر 1393 ساعت 16:32


چی بگم والا! چقدر داستانای عجیب غریب دارین شما!

چیزی نگو بیا نظر سنجی بذاریم ببینیم خوردن کرم عجیب تره و سوسک ته دیگی یا داستانای من؟

شجاعی یکشنبه 8 تیر 1393 ساعت 00:59 http://ht-csure.blogsky.com

جالب بود فقط درصدای آخَرِت یکم جای تجدید نظر داره ولی خوشم آمد از صداقتت!

خودمم خوشم اومد
درصدام سرجاشه بدون یک درصد تغییر

فاطمه شنبه 7 تیر 1393 ساعت 12:07 http://asayesh68.blogfa.com

نمیشه گفت باحال بود چون داستان الکی نیس ولی
واقعا عالی بود
هم داستانت
هم قضاوتت
هم طرز نوشتنت

خوب در واقع من خوب بلد نیستم خاطره بگم لحنم اینجوری میشه

mohammad جمعه 6 تیر 1393 ساعت 15:28

جالب بود.منظورم نوشته هات بود.من هم گاهی مرتکب نوشته هائی میشم که راستش را بخوای حرفهای دل منه اما کودل وجرات که پخش وپلا کنم تو وب.موفق باشی.

بله

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد