-
مادر خوانده و فرید
پنجشنبه 26 تیر 1393 01:50
بچه یکی دو روز اولش خوبه به خدا من عادت کردم شبا تا سحر بیدارم اونوقت امروز صبح شکوفه منو ساعت 7 بیدار کرده چنان سردردی شدم که مسلمان نبیند و کافر نشنود رفتم سامانه سوخت شرکتو تحویل گرفتم کسی 2000 لیتر سوخت اضافه نمیخواد؟(گازوییل) یکی از راننده های شرکت قهر کرده و دست ما مونده تو پوست گردو برادر گرام که در یک هفته...
-
حسودی؟به اقایون رمز نمیدم والا یکم خانومانه است بحث
چهارشنبه 25 تیر 1393 00:39
-
مامان شکوفه
یکشنبه 22 تیر 1393 16:08
امروز نرفتم سرکار چند روز شهرک نمیرم میخام به کار خبرنگاریم برسم تصمیم دارم یه پروپوزال واسه خانم دکتر که توی یه جایی منصب داره بنویسم که بودجه بدن یه تحقیقی انجام بدم میخام یکم تمرین کنم وجوه دیگه شخصیتم بیاد بیرون نما کنم همچین الان هم عمه زی زی رفته تهران و تا دو سه هفته دیگه نمیاد میخاد یه خط تولید بخره (میخاد...
-
نصف روز در نصف جهان
شنبه 21 تیر 1393 22:02
جمعه ای رو به سوی اصفهان کردیم و شنبه ای بازگشتیم داش مهرداد تو احیانا حول حوالی شهرک صنعتی صفه فروشگاه نداری؟ هی رفتیم هی رفتیم هی رفتیم به خودم گفتم خوب خیابونا و جاده ها رو نیگاه کن بچه تو باید سفرنامه بنویسی هی به ادما زل زدم ولی خوب اتفاق خاصی نیوفتاد به جز یه دختر خانوم خیلی محجبه که با اقاشون اومده بود مشهد...
-
خواستگار جان
چهارشنبه 18 تیر 1393 16:16
چرا یادم رفته مورد به این مهمی و چشم کورکنی رو بهتون بگم؟ واقعا چرا؟ خداییش خوشگل نیست ولی قد بلند چهارشونه مردونه استیناشم تا میزنه وایییییییییییییییییی معیارای ازدواجو حال کنین تا الان چند بار خواستم برم دم شرکت یا سوله شون خرشو (یقه شو )بگیرم بندازمش پشت ماشین ببرم عقدش کنم حتی با همین نیت فوت نامه بابامم گذاشتم تو...
-
فصل کار
یکشنبه 15 تیر 1393 20:21
فصل اوج کار ماست مامان کلا غیب شده و خواهرجانم داره مث اسب عصاری کار میکنه و من گاهی شبها تا ساعت 11.5 مشغول سرکشی و کار وغیره هستم صبح هم بعد از سحری نمیخوابم خدایا پوستم خراب نشه خواهش میکنممممممممممممممممم عروسم وبلاگشو بسته وبلاگ ماتوکی هم نمیتونم نظر بذارم اخه میخواستم بهش بگم ابجی اوین رو بده به من تا برم دنبال...
-
روستا
شنبه 7 تیر 1393 23:10
میدونین من فاصله زیادی با روستا ندارم اجداد من با فاصله یک نسل همه روستایی بودن مثلا مادرم توی یه روستا نزدیک تهران زندگی کرده و پدرم به خاطر پدرش که تحت تعقیب بوده زمان شاه توی یه روستا زندگی میکردن من هنوز اون ژن روستایی رو دارم کافیه هواش بخوره بهم دیوانه میشم. عاشق اینم که اگه شوهر خوب نیومد من گنج رو پیدا کنه و...
-
نقره
جمعه 6 تیر 1393 17:26
ایندفعه داستان مال یه تاجر است. یه تاجری بوده که میرفته روسیه قند و اینا میاورده و پارچه و چیز میزای دیگه و از اینطرفم ارد و اینا میبرده روسیه این تاجر یه زن شمالی هم داشته که فوق العاده دوستش میداشته اینا دوتا پسر و یه دختر داشتن که اسمش نقره بوده و مادربزرگ پدریه منه. این اقای تاجر باشی اهل مشهد بوده یه روزی از روزا...
-
خیانت اقا داداش
جمعه 6 تیر 1393 14:37
این پست باعث خجالت منه و تابحال به هیچ کس حتی داداشای دیگه ام دربارش نگفتم خوب همه از خیانت های شوهراشون مینویسن من خود زنی میکنم و از خیانت داداش نادونم مینویسم من 3تا داداش دارم که یکیشون به طرز ویژه ای شیک پوش خوش تیپ و خوش بر رو هست. چون داداشمه نمیگم ها نه اتفاقا من اصلا ازش خوشم نمیاد چون زیادی به خودش میرسه از...
-
برای خانم معلم
جمعه 6 تیر 1393 10:30
من تحصیلاتم اقتصاده ارشد اقتصاد کشاورزی دارم اما خوب الان میخوام یه مطلب روانشناسی (چقد به هم مربوط)برای خانوم معلم مهربون بذارم بهر حال شاید به دردش خورد شایدم نه هان؟ امید خان یه ترکیبی از کمال گرا و خود شیفته هست این افراد می خواهند همیشه در زندگی نقش پسر خوب یا دختر خوب را بازی کنند. دیگران نیز از اینگونه افراد...
-
حالا بهمن
پنجشنبه 5 تیر 1393 13:00
چیه هیچ کدومتون اعجوبه تو فامیل ندارین؟ ما داریم یکی از خواهر ناتنی های مادربزرگم یه پسر داره به اسم بهمن شرور یه واسه خودش این حاج بهمن تو کشور خارجه عاشق یه دختر ایرانی نه چندان خوش نام به اسم شکوه میشه و همین که مامان جونش خبردار میشه رگ مادر شوهری ایرانیش گل میکنه و میاد ایران یک دوسه یه دختر ترگل ورگل خوشگل مشگل...
-
طرلان
پنجشنبه 5 تیر 1393 12:42
یه زن خیلی زیبای کرد بخاطر اینکه شوهرش بیمار میشه و برای درمان به تهران میاد چون جایی واسه موندن نداشته به خونه اربابی که شوهرش واسش کار میکرده میرن و همونجا ساکن میشن 15 -20 روزی از حضور اون زن و شوهر جوون نگذشته بوده که پسر خان عاشق دخترک میشه که 14 سال بیشتر نداشته به خاطر همین بارها مزاحم دختر میشه این دختر که...
-
دایی شاهین
سهشنبه 3 تیر 1393 13:51
یه دایی هم دارم که از اول خیلی بچه مثبت بوده و تو کارای انقلابی بعد ها سمت خوبی توی دوره های بعد انقلاب میگیره ازش متنفرم یه ادم دو رو به تمام معنا اما خیلی خوش شانسه اون اوایل انقلاب توی بانک 50 هزار تومن برنده میشه و بعد میره خواستگاری خواهر زن اون یکی داییم اما دختره به خاطر اینکه این هنوز شغل درست و حسابی نداشته...
-
خانواده ما
سهشنبه 3 تیر 1393 13:36
امروز داشتم به خانوادمون فک میکردم نه فقط خواهر و برادرام و پدر و مادرم بلکه همه هرکدوم یه داستانی تو زندگیشون دارن که در نوع خودش جالبه اولی یه دختر داییه که واقعا دوسش دارم دختری که هم از طرف مادری و هم پدری توی یه خونوده فوق العاده به دنیا اومده هردو خونواده به شدت ثروتمند مادرش سالها پیش یعنی قبل انقلاب یه شغل...
-
مگه من چمه؟
دوشنبه 2 تیر 1393 12:02
سلام چرا نمیایید منو بخونید؟
-
بچه گربه
پنجشنبه 29 خرداد 1393 22:58
اخه بچه تو که گربه نگه نمیدار این طفلکا رو میاری شهر که چی بشه؟ الان 3 تا بچه گربه دارم چکارشون کنم اوین خانم بچه گربه نمیخوای ابجی کوچیکه؟ غربتی یه گربه بدم یه خونه پیش ساخته به جاش میدی؟ اقا مهرداد یه گربه بیارم به جاش از فروشگاه جنس ببرم؟ من این گربه ها رو چکار کنم؟ به به امروز خودمو تو اینه دیدم کیف کردم برگشتم به...
-
بی عنوان
سهشنبه 27 خرداد 1393 23:32
امروز خواهرم رفت تهران و جالبه که تمام مدتی که تهرانه تا برگرده بهم اس میدیم اونم نه فقط عشقولانه در هر زمینه ای مشاوره کاری تحصیلی تقاضای پول و حتی فحش من امشب رفتم تو وبلاگ خانم معلم چرا ادما اینقد سختی میکشن؟ کاش یکم مشاوره بلد بودم این روزا داره یه اتفاقایی میافته که چندبار پیش نویس کردم اما اینجا که قرار نیست به...
-
تصمیم ناریا
یکشنبه 18 خرداد 1393 18:54
یه تصمیم جدید گرفتم اونم اینکه بیشتر وقتمو صرف خودم کنم. بعد از اون سرگذشت نامه ای که از خودم نوشتم دیدم که این وسط یه نفر جا مونده از زندگی و اون هم خودمم من گناه نکردم که توی دوره ای زندگی میکنم که ادمها بی ارزش شدن اصلا ها انگار واسه کسی مهم نیست که مث ادم زندگی کنه همیشه یه چیز اتفاقی باعث میشه که احساس خوبی داشته...
-
اخ مردم
شنبه 3 خرداد 1393 20:29
الان چند روز شده که ننوشتم؟ به شدت درگیر کارای عروسی بودم ولی یه جشن نمونه با 8 نوع غذای متفاوت ارائه دادم چی؟ اسراف نخیر چون همه از خونواده های کم درامد بودن غذاها رو بسته بندی کردیم بردن چه عروسای نازی چه عروسی گرمی یعنی این زی زی به اندازه همه عمرش رقصید خدا خواهرمو حفظ کنه ماشالله مجلس گرم کنیه واسه خودش دوتا باند...
-
شوهر شوهره شوهر
دوشنبه 22 اردیبهشت 1393 15:38
اقا یه دختری رو داریم شوهر میدیم الان اون یکی هم تو راه شوهر دادانه من؟ زی زی؟ نه مامان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ نه به خدا نمیگم کی هستن ولی دوتا دختر خانومن که واقعا خوشحالم از ازدواجشون خودشونم ذوق زده اند شاید این طلسم اجی تونم شکست یکی ام پیدا شد منو برد امروز رفتم رو وزنه دیدم به به 2 کیلو اضافه وزن چرا؟ الان میگم من 1.69...
-
گرسنمه
سهشنبه 16 اردیبهشت 1393 10:53
رفته بودم تو وب فروشگاه این حاج مهرداد یه پست نوشته بود یاد یه خاطره افتادم یه برادر زاده دارم که اصلا غذا نمیخوه و اگه بخوره به طرز فجیعی ادمو حرص میده مثلا از داخل زرشک پلو باید یکی یکی زرشک ها رو بگیری هندونه یه دونه هم نداشته باشه از میوه و بخصوص گوجه خوشش نمیاد و..... و یه مامان داره که به طرز خفت اوری این پسر رو...
-
عروسی
یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 20:45
احتمالا به زودی تو خونه عروسی راه میافته من درگیر کارای شرکت و خبرنگاری خودمم باید مصاحبه مجیدجون رو پیاده کنم من چه تنبلم امشب من عروس نیستم صابون به دلتون نزنین هنوز پیداش نکردم شاید باورتون نشه ماشینمو میفروشم یه مزدا دو کابین میخرم میخوام برم تو کار بارکشی دلم میخواد تو حیاط خونه گل سوسن باز شده فردا براتون عکس...
-
بازگشت
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 20:08
بعد از روزها بیماری بالاخره برگشتم رفتم چین ابله مرغون گرفتم اومدم دوستتون داشت میمرد تکتم جان تسلیت میگم عزیزم
-
گذشته
دوشنبه 18 فروردین 1393 11:40
سال 65 ماه اذر به دنیا اومدم اون اخرای خانواده قرار دارم. وقتی 40 روزه بودم اتفاق بدی واسه خونواده میافته و مامان افسردگی میگیره. لای چمنای باغچمون بزرگ شدم فک کنم. از بچگی به زبون داری معروف بودم توی یه محله قدیمی شهر زندگی میکردیم و پدرم دوستان زیادی داشت یادمه در خونمون همیشه باز بود چون کنار خونه یه انبار خیلی...
-
خوب باشم
دوشنبه 18 فروردین 1393 11:09
باید سعی کنم خوب باشم. حالم خوب باشه از همه چیز لذت ببرم . من خوشبختم مثلا یه لیست از چیزایی که دارم مامانم زی زی و دیگه؟ و یه لیست از چیزایی که به خاطرشون ناراحتم ارامش اطمینان تنهایی ریو قهر بدی کرد با ما به توتی مطمئن نیستم خرابکاریام تمومی نداره کارمو مجبور شدم ول کنم نمیتونم تمرکز کنم چرا؟ من روی چیزای بد فوکوس...
-
عیدک
شنبه 16 فروردین 1393 20:22
بر خلاف انچه فکر میکردیم عیدمون بسیار شلوغ بود . امسال شروع ناپایداری داره
-
نوروز
پنجشنبه 29 اسفند 1392 13:44
داره یه بار دیگه عید میشه سال عوض میشه و من و زی زی تنها عید میکنیم عید همه مبارک
-
گزارش
سهشنبه 27 اسفند 1392 20:51
با سلام ناریا هستم هماکنون گزارش منو از پنجره اتاق بالایی میخونید. بچه های همسایه اتیش کردن تو حیاط دارن بازی میکنن. یه تخس بچه بی ادب هم به دیوار خونه ما نارنجک و موشک پرتاب کرد که من از ترس اومدم طبقه بالا تازه خونه با اونا دیوار به دیوار نیستا فقط دیوار حیاط که فاصله اش از من زیاده با اونا مشترکه همچین که من جرات...
-
ادرس
یکشنبه 25 اسفند 1392 21:51
نکنید تورو خدا نکنید . دیروز عصر از یه جا برمیگشتم دیدم یه خانم خیلی پیر با زنبیل کنار خیابون وایساده حسابی هم یخ کرده. وسط احمد اباد بود و نگه داشتن مساوی جریمه ولی بهرحال زدم کنار و رفتم بار و بندیل حاج خانمه رو بعلاوه خودش اوردم تو ماشین یخ کرده بود اساسی . طفلک اومده بود تقی اباد دکتر بعدش میخواست بره شهرک نوفل...
-
بچم
شنبه 24 اسفند 1392 21:56
این زی زی تو گوشیم یه بازی اعتیاد اور نصب کرده که اسمش "پو" هست. این کودک گرام متاسفانه خیلی شکمو و پر مدعاست طی دو روز گذشته من هی میدیدم گوشیم الارم میده اما سرم خیلی شلوغ بود و وقت نکردم چکش کنم امروز دیدم این موجود بی نوا هم گشنه است هم انرژیش صفر شده هم به شدت کثیف و بیمار شده ولی خوب من با بی رحمی تمام...